عشق من....

انزلی چی آبای

تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی
حضور گاهگاهت بازی خورشید با ابر است
که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی
به ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت را
ز ناچاریست گر هم صحبت ما می شوی گاهی
دلت پاک است اما با تمام سادگیهایت
به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی

نوشته شده در 28 آبان 1389برچسب:,ساعت 23:7 توسط abay0181| |

در آن سوی زمان

در پس پنجره ی خاموشی

در میان سکوت باد و
...هیاهوی سنگ

چشمانی به راه افق مانده

دستانی گیج و گنگ

از
برای نبود دستی

در توهم رهایی از بند تقدیر

سپردن تن به
آرامش رود

قدم زدن در کوچه باغ دل

برای رهایی از آنچه نیست

تو
را چه می شود

با خود زمزمه کن

این نیز بگذرد...

نوشته شده در 9 آبان 1389برچسب:,ساعت 13:24 توسط abay0181| |

کم آورده ام تو را
من که کم نگذاشته ام برای تو
بیا به جای فلسفه گیسوان مرا بباف
تارهای سیاه زنی که خوابهای پریشانش از ارتفاع می ترسند
از هیجانهای منطقی
و استدلالی شیبیه روزهای نیامده
  مطمئن
گنجایش نیستی از تمام هستیمان بیشتر است
اینگونه نبودِ تو به بودن من می افزاید

و حجم غمناک تنم لبریز
ریز لبهای تو

نوشته شده در 9 آبان 1389برچسب:,ساعت 13:9 توسط abay0181| |

سلام عزیز مهربون، اجازه هست بشم فدات؟

اجازه هست تو شعر من، اثر بذاره خنده هات؟

شب که می شه یواش یواش، با چشمک ستاره هاش

اجازه هست از آسمون، ستاره کش برم برات؟

اجازه هست بیای پیشم یه كم بگم دوست دارم؟

تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم

بریم تو باغ اطلسی بی رنج و درد بی كسی

بهت بگم اجازه هست گل روی موهات بذارم

اجازه هست خیال کنم، تا آخرش مال منی؟

خیال کنم دل منو، با رفتنت نمی شکنی؟

اجازه هست خیال کنم، بازم میای می بینمت؟

با اون چشای مهربون، دوباره چشمک می زنی؟

طپش طپش با چشمكت، غزل بگم برای تو

با اتكا به عشق تو، تو زندگی برم جلو؟

هر چی بگی نه نمی گم، جونم بخوای برات می دم

هر چی می خوای بهم بگو، فقط بهم نگو برو

اجازه هست بازم تو خواب، بوس بكارم كنج لبات

یه شعر تازه تر بگم، به یاد شرم گونه هات

نشونیتو بهم می دی؟ تا پنهون از چشم همه

ورق ورق نامه بدم بازم برات

همیشه مهربون من! نامه رسید به انتها

فقط یه چیز یادت باشه: بازم به خواب من بیا

نوشته شده در 8 آبان 1389برچسب:,ساعت 17:1 توسط abay0181| |

تو هم مثل منی جانم ؟ ... تو هم تو چشم من خوابی؟



بگو آهسته تو گوشم ... تو هم بی تابِ بی تابی؟



دارم عاشق میشم انگار، از این راهِ به این دوری



دلم طاقت نمیاره ... بهش میگم که: مجبوری!



برای با تو بودن با غروب جاده می سازم



دل تنهای تنهامو به چشمای تو می بازم ...



ببین جانم برات دلتنگ دلتنگم ؟ ...



ببین دوری و من دلگیر دلگیرم؟



میگم حرفی رو که خشکیده رو لب هام؛



عزیزم ، نازنینم ... بی تو می میرم!





تو هم مثل منی جانم ؟ ... دلت از فاصله خسته اس؟



تو هم حس میکنی درها به روی عشق تو بسته اس؟



خیالت راحت راحت، یه روز دستاتو می گیرم



به پات می شینم و آخر تو آغوش تو می میرم ...



ببین جانم برات دلتنگ دلتنگم ؟ ...



ببین دوری و من دلگیر دلگیرم؟



میگم حرفی رو که خشکیده رو لب هام؛



عزیزم ، نازنینم ... بی تو می میرم!

نوشته شده در 8 آبان 1389برچسب:,ساعت 16:51 توسط abay0181| |

منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست

شاید این آخرین باره که ای احساس زیبا هست

منو حالا نوازش کن همین حالا که تب کردم

اگه لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم

هنوزم میشه عاشق موند

تو باشی کار سختی نیست

بدون مرز با من باش

اگرچه دیگه وقتی نیست

نبینم این دم ِ آخر تو چشمات غصه میشینه

همه اشکاتو میبوسم میدونم قسمتم اینه

تو از چشمای من خوندی

که از این زندگی خستم

کنارت، اونقدر آرومم،که از مرگ هم نمیترسم

تنم سرده ولی انگار ،تو دستای تو آتیشه

خودت پلکامو میبندی

و این قصه تموم میشه

هنوزم میشه عاشق موند

تو باشی کار سختی نیست

بدون مرز با من باش

اگرچه دیگه وقتی نیست

نبینم این دم ِ آخر تو چشمات غصه میشینه

همه اشکاتو میبوسم میدونم قسمتم اینه.......!!!!!!!!

Comments

نوشته شده در 7 آبان 1389برچسب:,ساعت 18:54 توسط abay0181| |

شب از مهتاب سر میره تمام ماه تو ابه

شبیه عکس یک رویاست تو خوابیدی جهان خوابه

زمین دور تو میگرده زمان دست تو افتاد

تماشا کن سکوت تو عجب عمقی به شب داده

تو خواب انگار طرحی است

گل مهتاب لبخندی شب از جای شروع میشه که تو چشماتو میبندی

تورا اغوش میگیرم

تنم سریز رویا شه

جهان قد یه لالایه توی اغوش من جاشه

تورا اغوش میگیرم

هوا تاریک تر میشه

خدا از دست های تو به من نزدیکتر میشه

زمین دور تو میگرده زمان دست تو افتاد

تماشا کن سکوت تو عجب عمقی به شب داده

تمامه خونه پر میشه از این تصویر رویایی

تماشا کن تماشا کن چه بی رحمانه زیبا


Comment
 

نوشته شده در 7 آبان 1389برچسب:,ساعت 18:35 توسط abay0181| |

یه روز میاد که مثل من دیگه تو هم عاشق می شی
میاد یه روزی که تو هم دیوونه ی چشاش می شی




یه روز میاد که نازنین می فهمی حرفهای منو
یادت بمونه عزیزم همیشه من گفتم نرو


یه روز میاد که مثل من کنج اتاقت بشینی
هی شعر بگی گریه کنی عکس چشاشو بکشی


یه روز میاد من میدونم که تو اسیر عشق می شی
به حرفهای من میرسی حسابی قربونش می شی


من میدونم تو هم یه روز دلت می خواد فدا بشی
قربون چشماش بری تا یه وقت ازش جدا نشی


یه روز میاد تو تنهاییت خیره می شی به عکس اون
اونقده قربونش می ری اما می بینی نیست دیگه اون


یه روز میاد که مثل من کنار عکسش بشینی
نامه هاشو بخونیو واسه نگاهش بمیری


اون روز میاد که عشق تو یهو بهت نگاه کنه
تو چشمهای قشنگ تو خیره بشه صدات کنه


با خنده اون بهت بگه به درد هم نمی خوریم
تو خیلی خوبی اما ما بهم دیگه نمی رسیم


من میدونم اون روز میاد که تک وتنها بشینی
گلهای یادگاریشو بو بکشی گریه کنی


یه روز میاد که همه جا اسم اونو صدا کنی
برای برگشتن اون همش خدا خدا کنی


میاد یه روزی که تو هم مجنون و آواره بشی
دلت نخواد اما بگه مجبوری که جدا بشی


اونوقت به یاد من بیفت به یاد خاطراتمون
بدون چرا من همیشه گفتم نرو پیشم بمون


Heart



 

نوشته شده در 7 آبان 1389برچسب:,ساعت 17:20 توسط abay0181| |

رفتنیم رفتنیم باید برم باید برم

بايد كه تنها بمونم آوازه غم رو بخونم

شايد كه رفتنم منو از ياد شما ببره

ولي شما تو قلبمي نهايته شكستنه

حالا كه من دارم ميرم بزار يه چيزيرو بگم

بعدش آرومو بيخيال تو غربت آروم بگيرم

من ميرمو مونده برام يه جفت سوال بي جواب

چرا بايد خسته بشم يا كه دلم باشه كباب

اين زمونه تو غربتش براي من جايي داره

دارم ميرم كه اينطوري قلبتون آروم بمونه

خوب مي دونم كه اينطوري صداي شعرم مي پيچه

تو جاده تنهايي ا يه ميلاد آروم بشينه

خوب آخره قصمونه بايد تمومش بكنم


خدا نگهدار شما اينجا تمومش ميكنم

نوشته شده در 7 آبان 1389برچسب:,ساعت 17:18 توسط abay0181| |

مرا درياب …

منم ، دلتنگ دلتنگم ، منم ، يک شعر بيرنگم

منم ، دل رفته از چنگم ، منم ، يک دل که از سنگم

منم ، آواز طولاني ، منم ، شبهاي باراني

منم ، انساني ام فاني ، خداوندا تو ميداني …

منم ، در متن يک دردم ، منم ، برگم ، ولي زردم

منم ، هستم ، ولي سردم ، منم ، مرده م ، منم مرده م

منم ، يک بغض پر باران ، منم ، غمهاي بي سامان

منم ، هستم دراين زندان ، منم ، زخمهاي بي درمان

منم ، دارم تب و تابي ، ز تنهائي ، ز بيتابي

منم ، رفته به گرد

نوشته شده در 7 آبان 1389برچسب:,ساعت 17:15 توسط abay0181| |

دیروز سراغ بوم نقاشی ام رفته بودم
می خواستم تو را بکشم
تو را که نه ؛ دور بودی
سایه ات را
ولی آن هم کوچک بود
خواستم خیالت را بکشم
کمرنگ بود
آنقدر کمرنگ
 که بوم هم از دیدنش عاجز شد
بی هدف خودم را کشیدم؛
خودم را که نه، چشمانم را
اما در پایان آنچه خودنمایی می کرد
حسرت دیدنت بود در نگاهم

نوشته شده در 7 آبان 1389برچسب:,ساعت 17:14 توسط abay0181| |

کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه‌نشینان توخاموشتر از من
هر کس به خیالیست هم‌آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من
می‌نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوشتر از من
افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
افتاده‌تر از من نه و مدهوشتر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه‌پوش
اما شب من هم نه سیه‌پوشتر از من
گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوشتر از من
بیژن‌تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک
خونم بفشان کیست سیاوشتر از من
با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشی است
بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من
آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟
دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من

نوشته شده در 7 آبان 1389برچسب:,ساعت 17:11 توسط abay0181| |

در آسمان تاریک امید های من

چون نکته سپید

نمایان میشوی

من هم با بال های کبوتر خیال

پرواز میکنم

تا اوج شهر عشق

تا بستر وصال

تا آنکه عرشیان بشنوند صدای من

در گوش قدسیان برسانند نوای من

پرواز چه زیباست

با بال ها کبوتر خیال

هرگز نمیروم

به شهر پر فریب راستی

آنجا که جز آن نکته سپید

دیگر امیدی نیست

نوشته شده در 5 آبان 1389برچسب:,ساعت 20:36 توسط abay0181| |

شاد کن جان من که غمگین است
رحم کن بر دلم که مسکین است
روز اول که دیدمت گفتم
آنکه روز من سیاه کند این است
گه گه یاد کن به دشنامم
سخن تلخ از تو شیرین است
بی‌رخ تو دین من همه کفر است
با رخ تو کفر من همه دین است

نوشته شده در 5 آبان 1389برچسب:,ساعت 20:34 توسط abay0181| |

عاشق ترین عاشق دنیا
هر جا که باشی میتونی صدای پای عشق رو بشنوی
باید بری رو موجش ، قد تاپ تاپ قلبت
اونوقت ، اگه بتونی تیکه های قلبها رو بهم بچسبونی میتونی آخر عشق رو هم ببینی .
میدونم اگه به اندازه ی لحظه ای تو هر قلبی زندگی کنم میتونم عاشق ترین عاشق دنیا بشم
به فرشته ها بگو که درها رو باز کنن
فرشته هایی که تو قلبها زندگی میکنن
فرشته ی تو
فرشته ی او
فرشته های ساکن تمام قلبهای دنیا ......
من می خوام عاشق ترین عاشق دنیا بشم
عاشق همه ی مردم دنیا .........

نوشته شده در 5 آبان 1389برچسب:,ساعت 20:27 توسط abay0181| |

شکنجه بيشتر از اين‌؟
که پيش چشم خودت‌
کسي که سهم تو باشد
به ديگران برسد
چه مي‌کني‌
اگر او را که
خواستي يک عمر
به راحتي
کسي
از راه ناگهان برسد...
رها کني‌
برود
از دلت جدا باشد
به آن‌که دوست‌تَرَش داشته‌
به آن برسد
رها کني‌
بروند و
دو تا پرنده شوند
خبر
به دورترين نقطه جهان برسد

نوشته شده در 5 آبان 1389برچسب:,ساعت 20:25 توسط abay0181| |

می سوزد نگاهم در قاب لبخندت؛
و در این سوزش لذتبخش، می روم تا کام شیرینت
چه خنک، گرمای تنت را در تنم می افشانی
و بدینسان می روم تا اوج پچ پچ غزل هایت
چه نزدیک تری انگار به من ، سال هاست که ترانه هایت را از برم
امشب که کامم به شیرینی زبانت آمیختی، تا رهاترین تار گیسویت ، اشتهای تبسم پیدا کردم.
قسم به ناب ترین تیر نگاهت؛ هنوز بندهایی برای اسارت بر تن دارم،
رهیدن نمی دانم؛ بیا و آغوشت را در این اسارت نثارم کن.

نوشته شده در 5 آبان 1389برچسب:,ساعت 20:20 توسط abay0181| |

عاشق ترین عاشق دنیا
هر جا که باشی میتونی صدای پای عشق رو بشنوی
باید بری رو موجش ، قد تاپ تاپ قلبت
اونوقت ، اگه بتونی تیکه های قلبها رو بهم بچسبونی میتونی آخر عشق رو هم ببینی .
میدونم اگه به اندازه ی لحظه ای تو هر قلبی زندگی کنم میتونم عاشق ترین عاشق دنیا بشم
به فرشته ها بگو که درها رو باز کنن
فرشته هایی که تو قلبها زندگی میکنن
فرشته ی تو
فرشته ی او
فرشته های ساکن تمام قلبهای دنیا ......
من می خوام عاشق ترین عاشق دنیا بشم
عاشق همه ی مردم دنیا .........

نوشته شده در 5 آبان 1389برچسب:,ساعت 20:18 توسط abay0181| |

تقصير چشماي تو بود
با يك نگات اسيرت شدم
گرمي حرفاي تو بود
ديونه وار عاشق شدم
به من ميگفتي كه دلت
خونه ي اين دل منه
تا وقتي كه زنده باشي
دلت فقط مال منه
به من ميگفتي كه فقط
تو زندگيت منو داري
اگه يه روز من نباشم
از غم و غصه ميميری
اما چه حيف حالا ديگه
حرفات فراموشت شده
خونه واست قفس شده
عشقم برات كهنه شده
به دل ميگم غصه نخور
پشت سرش گريه نكن
اون بي وفا شده

نوشته شده در 4 آبان 1389برچسب:,ساعت 1:0 توسط abay0181| |

وقتی دلم دمی گیرد دیگر گریه نمی کنم!

قاصدک رویا هایم را فوت می کنم تا آهنگ سفر سازد

و خبر غربتم را تا دیار دور برای آن گمگشته فاش کند

وقتی دلم دمی گیرد دیگر گریه نمی کنم!

پیراهن شب نمایم را بر تن رنجورم می کنم

وشال ابریشمم را بر دوش میگذارم

ودر کوی و محله مان زیر نور معابر دست در دست ظلمت شب

دوشا دوش جیر جیرکها قدم بر می دارم

و آه دلم را با یک رنگی شب در میان میگذارم

وقتی دلم دمی گیرد دیگر گریه نمی کنم!

چشمانم را می بندم و دستانم را سوی آسمان بلند می کنم

و تورا با تمام تیرگی ات در تاریکی شب طلب می کنم

و نام تو را با سوز دل فریاد می کنم

فریاد می کنم....

وقتی دلم دمی گیرد دیگر گریه نمی کنم!

اما.....!

اما اشک های دلتنگی ام را از دیدگان منتظر دلم پاک می کنم

وقتی دلم دمی گیرد دیگر گریه نمی کنم!


گریه نمی کنم؟!......

نوشته شده در 3 آبان 1389برچسب:,ساعت 18:48 توسط abay0181| |

روت و می گردونی از من یعنی بغضت و نبینم

می دونم پر از غروری تو عزیز نازنینم

دیگه مثل اون قدیما نمی گم چشات و وا کن

دیگه حتی نمی گم که توی قلبت من و جا کن

غم تو غم جنونه یه جنون عاشقونه

قطره ی اشک تو انگار داره از غصه می خونه

نشینه صورت ماهت روبروی چشم دنیا

نشکنه دل قشنگت توی هر امروز و فردا

پشت دیوار حقیقت میشه از غصه نلرزید

بین آدمای عاشق میشه قد کشید و خندید

بهترین حلقه ی اشک و واسه وصلمون گذاشتی

حلقه ای قشنگ تر از این واسه قلب من نداشتی

شرط دلدادگی با تو یه دل مست و جنونه

اینو پشت سر گذاشتی دیگه بازی سر جونه

جون من فدای عشقت اگه قابلم بدونی

کاش بلندترین سکوت و واسه وصلمون بخونی

نوشته شده در 3 آبان 1389برچسب:,ساعت 17:20 توسط abay0181| |

برای تویی كه قلبت پـاك است

برای تو می نویسم ...

برای تویی كه تنهایی هایم پر از یاد توست

برای تویی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست

برای تویی كه احساسم از آن وجود نازنین توست

برای تویی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد

برای تویی كه چشمانم همیشه به راه تو دوخته است

برای تویی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی

برای تویی كه وجودم را محو وجود نازنین خود كردی

برای تویی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است

برای تویی كه سـكوتـت سخت ترین شكنجه من است

برای تویی كه قلبت پـاك است

برای تویی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است

برای تویی كه عـشقت معنای بودنم است

برای تویی كه غمهایت معنای سوختنم است

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است ...

نوشته شده در 3 آبان 1389برچسب:,ساعت 17:11 توسط abay0181| |

اگه یه نامه باشم
پر از پیامای خوب
کاشکی جوابم تو باشی
اگه یه عابر باشم
اسیر طوفان شن
کاشکی سرابم تو باشی
پر از گناهم اگر رها شده بی خبر
کاشکی گناهم تو باشی
اگر تمام تنم
دو چشم خسته باشه
کاشکی نگاهم تو باشی
تو در من تب خوندنی تب تند و فریاد
تو اصلا تمام منی ، یه سایه ی همسفر ، یه همزاد
تولد یک صدا یه فریاد
سکوت من شیشه ای صدای تو موندنی
در من ، طلوع صدایی
تو مثل گل ساده ای نجیب و آزاده ای
اسمت ، صدای رهایی
صدای من رفتنی
صدای ما موندنی
مثل صدای همیشه
تو مثل گل ساده ای
نجیب و آزاده ای
حرفی ، برای همیشه

نوشته شده در 3 آبان 1389برچسب:,ساعت 17:10 توسط abay0181| |


Power By: LoxBlog.Com