عشق من....

انزلی چی آبای

خيالت دلبرا نازنين يارا چراغان مي كند خانه ما را


شبانگاهان كه بي تابم براي تو خوشم با گريه كردن در هواي تو


مي بارد نو به نو ديدگانم مي جوشد نام از زبانم


باده تلخ غمت هر كه نوشد كنج غم را كي به شادي مي فروشد


باز هم اين چشم ابري با من است خانه و فانوس اشكم روشن است


عاشقي در من غزل خوان مي شود كوچه هاي دل چراغان مي شود


شب‌كه سوزنهان‌شعله‌ريزد‌ به‌جان‌اين‌من‌واين‌شور شيدايي


ديده درياي غم سينه صحراي غم كو دگر تاب شكيبايي


قرار جان از كه جويم غم دل را با كه گويم دلبرا از داغ تو لاله گل كرد


هركجا نام تو آمد ناله گل كرد باده تلخ غمت هركه نوشد كنج غم را كي به شادي مي

 

نوشته شده در یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:,ساعت 3:38 توسط abay0181| |


Power By: LoxBlog.Com