عشق من....

انزلی چی آبای

می سوزد نگاهم در قاب لبخندت؛
و در این سوزش لذتبخش، می روم تا کام شیرینت
چه خنک، گرمای تنت را در تنم می افشانی
و بدینسان می روم تا اوج پچ پچ غزل هایت
چه نزدیک تری انگار به من ، سال هاست که ترانه هایت را از برم
امشب که کامم به شیرینی زبانت آمیختی، تا رهاترین تار گیسویت ، اشتهای تبسم پیدا کردم.
قسم به ناب ترین تیر نگاهت؛ هنوز بندهایی برای اسارت بر تن دارم،
رهیدن نمی دانم؛ بیا و آغوشت را در این اسارت نثارم کن.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 5 آبان 1389برچسب:,ساعت 20:20 توسط abay0181| |


Power By: LoxBlog.Com