عشق من....

انزلی چی آبای

برو آنجاکه تورامنتظرند

قاصدک!
دردل من همه کورندوکرند.

دست بردارازاین دروطن خویش غریب.

قاصدتجربه های همه تلخ،

بادلم می گویند

که دورغی تو،دروغ

که فریبی تو فریب


قاصدک!هان،ولی.....آخر.....ای وای!

راستی آیارفتی با باد؟

باتوام آی!کجا رفتی؟آی....!

راستی آیاجایی خبری هست هنوز؟

مانده خاکستر گرمی جائی؟

دراجاقی_طمع شعله نمی بندم_خردک شری هست هنوز ؟


قاصدک،

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم میگریند
smiley.

نوشته شده در 1 مرداد 1389برچسب:,ساعت 15:7 توسط abay0181| |

حتي اگر لبهايت انحناي خنديدن رابلد نيستند
بخند
حتي اگر لبخندت ژست خشك وتانخورده ي آدم بزرگ ها رابهم بزند
بخند
حتي اگر لبخندت را لاي پوشالي ترين دليل بپيچند
حتي اگرلبخندت لاي هزارخاطره خاك بخورد
بخند
حتي اگر اناربه ماه جشمانت به انتظار ريزش باشد
حتي اگر سيب سرخ نگاهت دچاركرم هاي حسرت شده است
بخند
حتي اگربغض هاي آجري سقف كوتاه دلت را زيرآوار درد خرد كرده است
بخند

نوشته شده در 1 مرداد 1389برچسب:,ساعت 14:47 توسط abay0181| |

ميخواهم بگويم ......
فقر ، همه جا سر ميكشد .......
فقر ، گرسنگي نيست .....
فقر ، عرياني هم نيست ......
فقر ، گاهي زير شمش هاي طلا خود را پنهان ميكند .........
فقر ، چيزي را نداشتن است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
فقر ، ذهن ها را مبتلا ميكند .....
فقر ، بشكه هاي نفت را در عربستان ، تا ته سر ميكشد .....
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......
فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......
فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....
فقر ، همه جا سر ميكشد ........
فقر ، شب را بي غذا سر كردن نيست ..
فقر ، روز را بي انديشه سر كردن است

نوشته شده در 1 مرداد 1389برچسب:,ساعت 14:45 توسط abay0181| |


Power By: LoxBlog.Com