عشق من....
انزلی چی آبای
بی روی و رخت با دل رسوا چه کنم؟
رسوایی دل گشته هویدا چه کنم؟ "گر ناز تو پایان نپذیرد چه کنم؟" از اشک شود دیده چو دریا چه کنم؟ "بس حیله زدم از پی عاشق شدنت" عاشق نشدی حیله مهیا چه کنم؟ پای دل من بسته گیسوی تو شد بر باد دهی چو زلف دل را چه کنم؟ تو مستی و من مست می چشم توام بر خانه چشمم ننهی پا چه کنم؟ خون دل من ریخت به صحرای فراق با این دل مجروح به صحرا چه کنم؟ بادوست چنین میکنی ای دشمن دوست گر دوست شوی دشمن ما را چه کنم؟ نقشی ز تو مانده ست بر آیینه دل با آینه و نقش فریبا چه کنم؟
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |