عشق من....

انزلی چی آبای

رفتی ، نگاه پنجره ها خیس آب شد
بی تو نفس کشیدن و ماندن ، عذاب شد

با هر نسیم می وزی اما چه فایده

سرمست دیگرانی و قلبم کباب شد

آماج دردهای کس دیگری شدن

باورنکردنیست که سهمم نقاب شد

دیگر کمر شکستگی ام را کسی ندید

شاعر قلم شکست و سکوت انتخاب شد

ای کاش قبل رفتن وتنها گذاشتن

آنبار فرصتی که برایم خراب شد....

حالا درون پیچ خم خود تنیده ام

گم می شوم و خاطره هایت سراب شد

دستی به تو رساندم و افسوس سهم من

از عاشقی ، تلنگرِ بر یک حباب شد

حالا، نگاه کن منم و شعرهای تلخ

شعری که برگ کهنه ی از یک کتاب شد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:,ساعت 23:46 توسط abay0181| |


Power By: LoxBlog.Com