عشق من....
انزلی چی آبای
بانک غم اید برون از بند بند نای من
نظرات شما عزیزان:
جز نوای غم ندارد طایر اوای من
چشمه سار طبع از موج نشاط افتاده است
چوشش صهبایدلتنگی است در مینای من
باغسار دیده را جز غنچه های اشک نیست
درد می خندد به دشت خسته سیمای من
کوه دردم شعله ور در من شرار خستگی
اختلافی نیست بین باطن وپیدای من
بیشه دل عرصه گاه توسن اندوه شد
جز غم غربت نداردراه در دنیایی من
در کویر سینه می خندد سراب ارزو
ناتوان از حسرت بیهوده رفتن پای من
در محاق ظلمت شبهای خویشم .بیقرار
افتاب عشق اگر پیدا نگردد وای من
Power By:
LoxBlog.Com |