عشق من....
انزلی چی آبای
باز با یاد تو دیشب ،من عاشق چو کبوتر
نظرات شما عزیزان:
تا سحرگه به خیال تو زدم پر
عشق آزرد مرا،سوی جنون برد مرا
چون در آن خلوت شب در پی دیدار تو بودم
همه جا بال گشودم
همه جا رفتم و رفتم،همه جا گشتم و گشتم
هم ز دریا و در و دشت گذشتم
به سر کوهی نشستم
و آن سکوت شب مهتاب به فریاد شکستم
گفتم : ای کوه ببین عشق چسان کرد مرا !
نزد تو آورد مرا !
گفت : از عشق مگو !
چون به لب بسته ی من ، مهر خموشی زده این عشق !
همین گفت و فرو بست لب از لب !!
Power By:
LoxBlog.Com |