عشق من....

انزلی چی آبای

وقتی با پاهای خسته و دلی نیمه شکسته تو آخرین پیچ خیابون تنهایی به نفس نفس افتاده بودم دیگه داشت چشمام سیاهی می رفت امید پیدا کردن یه دل آسمونی یا دست مهربونی که با یه سلام منو دعوت به همراهی کنه دیگه داشت تو باغچه لحظه ها خشک می شد. عطش یه ردپا سراب یه صدا داشت منو با خود به قعر مرداب تنهایی و مرگ می برد که آوازه صدایی تمام یخ تنمو آب کرد. نمی دونم از کجا می یومد اون صدا نگام یهو مثل بچگیا قاصدک وار پرواز کرد ونشست توی یه نگاه نگاه یه آهنگ غریبی داشت . دلنواز بود ولی یه غم عجیبی داشت دیگه قدم بهارو تو دشت و کویر می شد دید .بوی بهار نارنج رو می شد حتی تو خواب هم شنید . زیر آسمون پر ستاره ،گوشه میخونه دل دلمو فدای چشات کردم .تو چشات یه دنیا حرف داشتی و من اونهارو با اشکات معنی می کردم . آهنگ نفسام ، هق هق گریه هام غزلی شد که با هر بار خوندنش منو شیداتر می کرد . یادته اشکامون به هم قول دادن که تنهای جایی نرن یادته گفتی عشقو معنی کن واسم منم جز تو معنی نداشتم واسش .دستا تو دادی به دستم گفتی : بمون با من تا زنده هستم. الهی دستامون تنها نمونه غروب لحظه ها مون بی طلوع نمونه بارش ابری چشمامون گریون نکنه برگ ریزون خزونی ما رو نگرون نکنه . قطره اشکی که یه عمر کنج دلت خونه کرده بود و گرفتمو گذاشتم رو گل سرخی که از عشق کشیده بودم . اون گل سرخ نذر دل قشنگت کردم و گفتم : یا علی تا هستی هستم ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 27 خرداد 1389برچسب:,ساعت 19:38 توسط abay0181| |


Power By: LoxBlog.Com