عشق من....
انزلی چی آبای
رفته ، رفته در دلم عشقت دو چنـدان مــیشود
نظرات شما عزیزان:
لحظه ، لحظه ایــن تنم از درد درمـان میشـود
بـا تـــو ، بـاتـو میشود دنیــا همـه در کـام مـن
بی تـو ، بی تـو آرزویــم جـــــملـه ویــران میشـود
ذره ، ذره از وفـایــش خـانــه ء تـــاریـک دل
دیـده ، دیـده پـــر فروغ و پـرتو افشان مـیشود
بـی گل رویش جهان یـکسرشده زندان غم است
بـا می عشقش خـزان همـچون بـهاران میـشود
انـدک ، انـدک هجر یـارم خون نمایـد قلب مـن
تیره وتاراز فـراق اش این دو چشمان مـیشود
قـطره ، قـطره میچکد اشـکی ز چشـمان تــرم
آخـر ، آخـر دیـده ء مـن زار و گــریـان میشود
بــــا نگاهــــش خــــانهء ویران و مـاتم زای دل
ایـــن زمــــان آباد و خرم چون گلستان مـیشود
Power By:
LoxBlog.Com |